دل دور از گنا هم داده این عشق
دو چشمونت یه شب آتش به جون زد
خیال کردم پناهم داده این عشق
چون غنچه ی گل قرا به پرداز شود
نرگس به هواى مى قدح ساز شود
فارغ دل آن کسى که ماند حباب
هم در سر میخانه سر انداز شود
در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم
آسمون به ماه میگه:عشق یعنی چه؟
ماه میگه:یعنی بودن در آغوش تو
ماه میگه:تو بگو عشق یعنی چه؟
آسمون میگه:انتظار دیدین تو.
اول از روی ادب ای گل خوشبو سلام
دوم از روی محبت به تو دارم پیام
بی تو ای دوست گذر از جهان زندان من است
تا تو هستی در برم زندان گلستان من است
نه یادم می کنی نه می روی یاد
به نیکی باد یادت ای پریزاد
عجب نبود کنی فایز فراموش
فراموشی است رسم آدمیزاد
غم عشقت بیابون پرورم کرد
هوای بخت بی بالو پرم کرد
بمو گفتی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
شیمی نخوندم ولی میدونم اگه عشق نباشه
مولکولهای اکسیژن و هیدرژن نمیتونن
اینقدر محکم همدیگر رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد!!
عابدی در حال نماز بود، مجنون از کنارش گذشت
و او نمازش را شکست و گفت:
مگر ندیدی که من در حال نمازم، باعث شدی نمازم بشکند.
مجنون گفت: من که عاشق لیلیام متوجه تو نشدم
نظرات شما عزیزان: